
۱. آغاز با صدای آژیر
رمان با حملهی هوایی عراق به اهواز آغاز میشود؛ صدای آژیر، دود، و مردم هراسان در کوچهها. روایت احمد محمود از همان ابتدا همهجانبه و انسانی است. ما با ترس کودک، پدر، زن، سرباز و پیرمرد مواجهیم. جنگ، ناگهانی اما فراگیر است. از آسمان گلوله میبارد و زمین توان پناهدادن ندارد. مردم در شوکاند و نمیدانند کجا امنتر است. این شروع کوبنده، ضرباهنگ کل رمان را تعیین میکند. جهان پیش از جنگ در یک لحظه فرو میپاشد.
۲. راویِ خاکستری
راوی، یک فرد معمولیست: نه شجاع مطلق، نه ترسو کامل. او گاهی میترسد، گاهی فرار میکند، اما گاه میماند و کمک میکند. این پیچیدگی انسانی، از ویژگیهای بارز قلم محمود است. او از قهرمانسازی دوری میکند و به حقیقت آدمی وفادار میماند. راوی در عین ضعف، گاهی به انساندوستی و فداکاری نزدیک میشود. او بخشی از همان جامعهی زخمیست که نمیداند چه باید بکند. در جنگ، گاهی نفسکشیدن کافیست تا به قهرمانی برسد.
۳. جنگ از نگاه غیرنظامی
«مدار صفر درجه» جنگ را از زاویه دید مردم عادی روایت میکند. مردمی که نه فرماندهاند، نه سرباز حرفهای، فقط انساناند. آنها غذا ندارند، پناهگاه ندارند، و مهمتر از همه، امنیت ندارند. زنها با دستان خالی از کودکان مراقبت میکنند و مردها دنبال آب و ناناند. احمد محمود، تصویر جنگ را از فیلمهای قهرمانمحور جدا میکند و به خیابانها و خانهها میبرد. این جنگ، جنگ مردم است، نه دولتها. و مردم، همیشه بازندهاند.
۴. فاجعه در جزئیات
نویسنده، جنگ را در جزئیات نشان میدهد: نان خشکی که تقسیم میشود، صدای گریهی کودک، بوی گازوییل، کفشهای خاکی. این جزئیات، بهجای سخنرانی و تحلیل، واقعیت را منتقل میکنند. فاجعه، بزرگ نیست، بلکه دائمی و تکراری است. مخاطب، با حواس پنجگانهاش جنگ را لمس میکند. این پرداخت هنرمندانه، رمان را به اثری زنده و حسی بدل میکند. گویی هر لحظه صدای انفجار به گوش میرسد. و سکوت بین دو گلوله، پر از وحشت است.
۵. خاطرهی سوخته
در خلال داستان، راوی گاه به گذشته مینگرد: به کودکی، به عشق، به خیابانهای آرام اهواز. اما همهی این خاطرات، اکنون مثل سایههایی بر دیوار دودزدهاند. گذشته از دست رفته، و آینده بیمعنا شده. تنها زمان حال است که باقی مانده: حالِ دود و خون. این تضاد میان دیروز و امروز، جانِ داستان است. مخاطب، با حس فقدان، با حس حسرت، با شخصیتها همراه میشود. جنگ، خاطرهها را هم میسوزاند.
۶. زندگی با زخم ادامه دارد
در پایان، کسی قهرمان نشده، اما کسی هم تسلیم مطلق نیست. مردم زخمیاند، اما هنوز زندهاند. کودک هنوز میخندد، مرد هنوز نان میخرد، و زن هنوز نگران است. این پایان، دعوتیست به ایستادگی در دل فلاکت. احمد محمود، به جای نمایش پیروزی، تابآوری را ستایش میکند. «مدار صفر درجه»، مرثیه نیست؛ صدای ماندن است. و ماندن، در جهانی که همه چیز میخواهد نابودت کند، خود شکلی از پیروزیست.
:: بازدید از این مطلب : 6
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0